این نگاه را میشناسم
نگاهی همراه با رنج و غم از دوری عشقت اما چه میشود که
ما سبب این دوری و این رنج میشویم نمیدانم.
.
تو می دانی که عاشق می شوم
گاهی به ناز غنچه ای در باغ
دلم تابی میان بازوان نور می بندد
تبسم می خرم از دوره گردی با سلامی پاک
شبی تا صبح می دوزم لباس کهنه یک قاصدک را
تا بگردد باز دور کوچه ها
با این پیام خالق هستی ،
شما را مردمان ، بادا بشارت
عشق با پرجاست
.
نظرات شما عزیزان: