عشق به پاکی شبنم |
|||
جمعه 12 خرداد 1391برچسب:, :: 17:26 :: نويسنده : باران
به سرآستین پاره کارگری که دیوار خانه ات را می چیند، به پسرکی که آدامس می فروشد و تو نمی خری، به پیرمردی که به زحمت راه می رود، به دبیری که دست و عینکش گچیست ویقه پیراهنش جمع شده، به دستان پدرت ،به جارو کردن مادرت، به راننده چاق اتو بوس به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سر دارد، به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد میزند، بهجوانی که قالی پنج متری روی دوشش انداخته ودر کوچه ها جار می زند، به زنی که با کیفی بر دوش وبه دستی کیسه میوه وسبزی، نخند ...نخند که دنیا ارزشش را ندارد.. (((نخند))) نخند که هرگز نمی دانی په دنیای پردرد سر وبزرگی دارند آدمها یی که هرکدام برای خود و خانواده ای تلاش می کنند همه چیز وهمه کسند آدمهایی که برای زندگی تقلا می کنند بار می برند وبی خوابی می کشند ![]()
![]()
وگاهی خجالت هم میکشند....خیلی ساده... نخند دوست من ،هرگز به آدمها نخند. خدا به این جسارت تو نمی خندد، اخم هم می کند....به پوز خند آدمی به آدم دیگر!
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |