|
عشق به پاکی شبنم |
|||
|
دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 19:22 :: نويسنده : باران
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم : تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف ... دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 19:20 :: نويسنده : باران
چقدر تـآزِگــﮯ دارَد بـَرایَـمـ "مـرد" اون نيست كه از صـدای نعـره ش "ديوار" بلرزه . . . دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 19:16 :: نويسنده : باران
همیشه شاعر شدن خوب نیست! دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : باران
در چشم هایم غرق شو.... و هزار و یک بار به حرمت دقایق عشق پاکی که برایت سپری کرده ام لبخند بزن
تنها یک لیوان می خواهم
از دست" تو"
جرعه ای عشق بنوشم کافیست... سرشار می شوم از یک جرعه سرشار می شوم از عشق پس از نوشیدن آن همه تار و پودم لبریز خواهد شد از آن قطره ای از عشق غوغایی می کند در قلبم ...
مایه حیاتی بخدا ای "عشق" دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : باران
 اومدم که پس بگیرم ,تو رو از چنگال تقدیر اومدم اما چقدر دیر........... من فراموشت نکردم نه تو از یادم نمیری حتی الانم نمیشه عشقو از من پس بگیری!!
 چشمهايت چه آواي دلنشيني دارند
هر بار نگاهم مي کني به سکوت تکيه مي زنند نت هاي اشک هايم ... جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, :: 11:30 :: نويسنده : باران
با تو آغاز می کنم صبح من به نام تو می نويسم قصه ای تازه از الهام تو ای شروع دل پذير ، مثل خورشيد بی نظير به تو تقديم می کنم عشق و از من بپذير ای قشنگترين بهانه واسه گفتن ترانه من يه عشق جاودانه به تو تقديم می کنم در اين غربت شبانه با صداقت ، عاشقانه قلبم و با اين ترانه به تو تقديم می کنم ای طلوع ماندگار ، گل هميشه بهار به تو تقديم می کنم هر چه هست در روزگار گفته ها ناگفته ها ، هر چه هست در باورم به تو تقديم می کنم آرزوی آخرم  پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 2:21 :: نويسنده : باران
هـمـانـگـونـه کـه آمـدم
به خاطرشــــان من را از دست دادی.... !
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 2:12 :: نويسنده : باران
غرور من که زسختی به کوه میمانست کمر به کشتن خود بست و خاک پای تو شد دلم که به همه بیگانه بود و یار نداشت چه دید در تو که اینگونه آشنای تو شد ؟
فقط با سايه ي خودم خوب ميتوانم حرف بزنم ،
 سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : باران
وقتی که نبود
وقتی که رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که نمی*توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم
من آغاز کردم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 20:9 :: نويسنده : باران
در قفس افتاده ام فکر رهایی نیستم
دل به عشق تو داده ام اهل جدایی نیستم.
تو را دوست دارم نه در قفس
عشق را دوست دارم نه در هوس
تو را دوست دارم تا اخرين نفس
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 20:3 :: نويسنده : باران
عشق باگذشتی داشتم ک ازمن هم گذشت.............
 می بایست بخوابم اما... چیزیخوابم را آشفته کرده... سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : باران
موهایم را کوتاه می کنم طعم سرانگشتانت را می داد مزه ی روزهای رفته را... حالا روزهاست در آینه، دنبال خودم می گردم...
زیـــر بــارون نفسـاتـــو دوســـت دارم زیـــر بــارون نفسـاتـــو دوســـت دارم بـــوی خـــوب ، تـــو رو بـارون میگیــره بـا تــو زندگیـــم چــه رویــایــی میشـــه بـا تــو ایــن قـلـــب یخــی جــون میگیــره نمــی تــونـــم بـی تـــو طـاقـــت بـیـــارم جمعه 20 مرداد 1391برچسب:, :: 12:36 :: نويسنده : باران
من دلم گرفته ، هر چه می روم نمی رسم
رد پای دوست کوچه باغ عشق سایبان زندگی کجاست ؟
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : باران
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 20:38 :: نويسنده : باران
یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : باران
مــن بی تو بودن را…
این دیوانگیست ...
یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 21:34 :: نويسنده : باران
گــاهـــی خیـــــــــــال میکنم بی قرارت هستم یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : باران
از کدام لحظه می آیی؟ بعضي وقتها
شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, :: 22:56 :: نويسنده : باران
دلتنگی ام را به باد سپردم، زندگي باورآرزوهاي قشنگ است،برايت آرزوهاى قشنگ ميکنم وتوآنهاراباورکن...
گذشت زمان بر آنها که منتظر می مانند بسیار کند، بر آنها که می هراسند بسیار تند، بر آنها که به سر خوشی می گذرانند بسیار کوتاه است. اما بر...
شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, :: 19:54 :: نويسنده : باران
عشق را تن پوش جانم میکنی / چتری از گل سایبانم میکنی ای صدای عشق در جان و تنم / آن سکوت ساده و تنها منم من پر از اندوه چشمان تو ام / آشنای دل پریشان تو ام آتش عشق تو در جان منست / عاشقی معنای ایمان منست کی به آرامی صدایم می کنی / از غم دوری رهایم می کنی ای که در عشق و صداقت نوبری / کی مرا با خود از اینجا می بری ؟
در زمان قحطی شمع, چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, :: 20:37 :: نويسنده : باران
شعــر هــای عاشقانه ام را که فقط برای تو می نوشتم ، برای ایـن و آن می فرستـادی .!!! ... دنیــا را عاشق کرده ای و
خود ، از هـفــت دولــت آزادی !!!
 مرا اینگونه نگاه نکن دل من پر از سکوت است سکوتی که اگر نمایان شود عالمی را به آتش می کشد در پس پوسته ی حرفهای من سکوتی پر معنا نهفته است صدها جلد کتاب یک دقیقه آن است و در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد شرابی که از آن افشرده ام دنیاییی را مست میکندودیگری را می کشد مرا رها مکن
کافه چی... بر روی میــــــــزها شعر مینویسد... اینجا طعم دلتنگـــــــــــــی ها از قهــــــوه هم تلخ تر است...
باز هم تنها خواهم ماند ... نمي دانم تا كي مي توانم تحمل كنم ... گفتي : ما به درد هم نمي خوريم اما هرگز ندانستي كه من تو را براي دردهايم نمي خواستم
سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : باران
ـم،بـــگذار در گوشـــت بگویـــم که "میــــخواهــمــت".. خـــودت خـــوب میدانــی که ایـــن خلاصـــه تمـــام حـــرف هـــای عـــ بـا نوشتـــن و ســـرودن بــه همــه خواهـم گفت که تــــو پـــژواک تــمام عـــ فقط تـــ
معــــشـــ ســ ــتاره ی سهیــلـــ
کـــه عمـ ــرم
بـــه قــ ــرار های عـــاشقانـــ قـــ ـد نمــ ـی دهـــد... سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 18:24 :: نويسنده : باران
کنــــــــ ــــ
عمیــــــ ـــــق تر نفــ ـــس میکشــــ ــــــــم
هـــــــــــوای بــــــــــاهم بودنمـــــ
مبتــــــــ ـ
هر وقــــت که ســـردم میشـــه،اون حـــریر نـــازک خیالــــت رو دور تنـــم میپیچــــم.. باور کن ،تـــا ابــــد گرم گـــرم میمــــونم... نـــگران نبـــاش عزیزکـــــم... تـــو تـــب خواستــــن تـــو زنــــدگی کردن،آخر بهشتــــه... خواستــــن تــــو و سوختــــن خــــودم را به جـــون میخـــرم تـــا بـــرای همیشـــه داشتـــه بـــاشمـــت..
همیــــشه بــاش عـــزیزتر از جــــونم
 سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 18:18 :: نويسنده : باران
خیالِ زنے دیگَر
عشق يعني قطره قطره آب شدن... در وفــور اشـک يـار گـــريان شـــدن عشق يعني بر دلي چيره شدن... دست از جان شستن و مـجنون شـــدن عشق يعني در حضور باران طوفان شدن... در کنار قاصدک رقصيدن و پرپر شدن عشق يعني در عميق قلب يار ساکن شدن... بر دامان وي افتادن و بي جان شدن عشق يعني در پي باد رفتن و راهي شدن... از فراز کوه ها بگذشتن و پيدا شدن سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 18:16 :: نويسنده : باران
ســـــــاعــــــت 3 بـــــــــامـــــداده
تـــــــــــ
مــــــــن مــــــــشق گـــــریه هــــــــایــــم هنـــــــوز مـــــــــــانده اســــــــت....
"نـــ ـازی،شـــبـــ تلـــ ـخ خـ ــاطـ ــره هآ"
چه کسی می گوید که گرانی شده است؟دوره ی ارزانیستدل ربودن ارزاندل شکستن ارزاندوستی ارزان استدشمنی ها ارزانو دروغ از همه چیز ارزان ترقیمت عشق چقدر کم شده استکم تر از آب روانو چه تخفیف بزرگی خوردهقیمت هر انسان...سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : باران
زدی،
ســیـاه مـشــقِ پـشــت چـشــمهـایـت؛
دســت خــطِ کیـســت ؟
كـﮧ بـوســیدنـش؛
ســجـده ـے واجــب دارد سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 18:5 :: نويسنده : باران
کاش "کودکی" آرزو کند
باید خودم را ببرم خانه ! دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : باران
برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند، گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود، برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم.
 چندبار امید بستی و دام برنهادی تا دستی یاری دهنده، کلمه ای مهر آمیز، نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری؟ چند بار دامت را تهی یافتی؟ از پای منشین، آماده شو! که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری! |
ـاشقانه دنیــــاست...
ـوق مــــن
ــــارت که هســتم 
ـــــــان را میبلعـــــــــــم
ـــــــــــو راحـــــــــــت بخـــــــــــوابــــــــ
تبادل
لینک هوشمند
 |
